Wednesday, September 8, 2010

تفاوت

فرق هست ميان س.ك.ث و ‹عشق-بازي›.در آن اولي لذت تن كافي است: لذت بردن و لذت بخشيدن. در اين دومي اما آدم بايد يك جور خواستن تن و دل هم زمان را تجربه كند: بخواهي و بداني خواسته شدي
شايد براي همين باشد كه هرگز نشده وقتي عاشق كسي هستم س.ك.ث راضيم كند. وقتي عاشق كسي هستي خواسته شدن هم-آغوشي از سوي معشوق، به اندازه خواستنت مهم مي شود، شايد حتي بيشتر. در س.ك.ث اغوا مقدمه اي پر لذت است، در عشق-بازي نقابي پر زحمت. ء
در ‹عشق-بازي› خبري از قرباني كردن و قرباني شدن نيست.. آموزه غلط ‹تنم را مي دهم تا بركت عشقم شود› در فضايش جايي ندارد. كسي چيزي را قرباني نمي كند. لذتي هست كه خواسته مي شود.لذتي كه خودش هدف نيست، ميوه و ثمره آن خواستن است، خواستني كه خود عامل عشق است...فرق هست ميان س.ك.ث و عشق-بازي

Saturday, September 4, 2010

آدم دريغ، آدم حسرت

به طرز غريبي احتياج به حمايت و ملاطفت دارم، احتياج به درآغوش كشيده شدن، به نوازش بي پرسيدن هيچ سوالي، به حضور دست هاي تو...ء
مي داني جهان دائم در كار به باد دادن روياهاي ماست و از جايي به بعد، تنها تاب آوردن اين برباد رفتگي سخت دشوار است؛ تقدير اما وقتي تنهايي بود مي شوي آدم دريغ، آدم حسرت